اتو پياي نادر
اتو پياي نادر
اتو پياي نادر
چکيده :
رمان جديد رالف نادر «تنها سوپر ثروتمندان مي توانند ما را نجات دهند »، پنجره اي رو به جهاني مي گشايد که اين مدافع مصرف کنندگان و نامزد رياست جمهوري مستقل آرزو دارد بتواند روزي آن را خلق کند. جهاني که در آن حاکميت شرکتي بر چيده شده، شهروندان قدرت خود را اعاده کرده و نابرابري و بي عدالتي ها مقرر شده براي فقرا و طبقه کارگر از بين رفته است. نادر کتاب خود را يک «اتوپياي امکان پذير »توصيف مي کند.
نادر در ديداري که اخيراً در پرينستون نيوجرسي با او داشتم به من گفت : «اساساً اين کتاب از روي خشم نوشته شده است. در طول سي سال گذشته، هر چه بيشتر آمديم، درهاي بيشتر به روي گروه هاي زيادي از شهروندان در واشنگتن دي سي بسته شد. هر سال که مي گذرد، اين پرسش ها بيشتر در ذهن انسان مي گذرد - دست کم به ذهن من گذشته است - که براي باز نگه داشتن اين درها به چه چيزي نياز داريم؟ آيا به سازمان دهندگان بيشتري نياز داريم؟ آيا به رسانه هاي بيشتري نياز داريم؟آيا به پول بيشتري نياز داريم؟ آيا به راهبردهاي بهتري نياز داريم؟آيا به راه هايي براي انگيزه بخشيدن به ميليون ها نفري نياز داريم که هنوز متوجه اين موضوع نشده اند؟و به اين ترتيب بود که نوشتن اين کتاب بسيار ساده شد.»
موتورهاي اصلاحات در اين کتاب پر حجم، هفده مگا ميليارد يا ميلونر هستند. براي مردي که زندگي اش را وقف جنگيدن با نخبگان حاکم کرده است، اين تصميم دشواري بوده، اما همان گونه که نادر اشاره مي کند، جنبش هاي مردمي در کنار نيروي کار و مطبوعات يا به شدت ناکار آمد هستند يا اصولاً حيات ندارد.او مي گويد که سوپر ثروتمندان « احتمالاً تنها چيزي هستند که برايمان باقي مانده اند.» شخصيت هاي اصلي او شامل چهره هايي همچون وارن بافت، جرج سوروس، تد ترنر، يوکو اونو و فيل دوناهو هستند. اسامي آدم بدها نيز غالباً با شخصيت هاي واقعي با هم در هم آميخته اند. مثلاً گروور نورکوئيش به برووار دوتويست تبديل مي شود.دوتويست اهريمن صفت مالک يک «دوبرمن »به نام «بگيرشون » است.
ابر اغنيا با استفاده از ثروت کلانشان جرقه يک انقلاب ترقي خواهانه را روشن مي کنند.آنها به منظور به چالش کشيدن قدرت شرکتي و عروسک هاي سياسي شان در واشنگتن، جنبش هاي شهروندي را به کار مي گيرند و آنها را تأمين بودجه مي کنند. اغنيا به جنبش هاي شهروندي چيزي را مي دهند که در عالم واقعيت، نوميدانه فاقدآن هستند؛ ميلياردها دلار بودجه. اين پول که حدود پانزده ميليارد دلار است، حفظ و تداوم جنبش هاي توده هاي مردم را براي کنار زدن صنايع نفتي، صنعت بيمه، توليدکنندگان تسليحات، رسانه هاي شرکتي و وال استريت امکان پذير مي کند.
اين کتاب پاسخ آرمان گرايانه نادر به داستان سال 1957آين راند، يعني «Atlas Shrugged»است که کتابي در گراميداشت سرمايه داري ناپخته ويکي از کتاب هاي مورد علاقه آلن گرينزپن است. کتاب راند بيشتر از هزار صفحه قطر دارد. بنابراين نادر درحدود بيشتر از هفتصد و سي صفحه، دست کم تأملات آن در اقتصاد سبک را به ضرب نقد گرفته است. در پايان کتاب تمام چيزهايي که نادر چندين دهه است براي دستيابي به آنها مبارزه کرده، به نتيجه مي رسد.
دمکراسي مردمي پيروز مي شود. احزاب سوم و مستقل غلبه مي يابند. يک مطبوعات مستقل وضع موجود را به چالش مي کشد.در اين جهان مراقبت هاي درماني غير انتفاعي همگاني براي کليه آمريکاييان وجود دارد. اتحاديه هاي کارگري پرتحرک از طبقه کارگر دفاع مي کند.در مدارس دولتي شکوفا، فقير و غني به يکسان تحصيل مي کنند و پول عنصري قانوني است. در ارتباط با اعتقاد نادر به خير، چيزي دوست داشتني و حتي رقت انگيز وجود دارد.
او مي گويد :«احتمالاً اين مهم ترين کتابي است که من نوشته ام. مقدار قابل توجه و مهمي از پول مورد نياز براي تسهيل انرژي هاي سياسي و مدني مردم، براي به عرصه آوردن آنها به طور تمام وقت، در اين جامعه وجود دارد.»
او مي پرسد :«آيا ليبرال ها و ترقي خواهان مي انديشند که با انتشار مستندهاي بزرگ، کتاب هاي درخشان و محصولات هنري قابل توجه، و توجه داشته باشيد که ما در عصر طلايي هوچي گري قرار داريم - قرار است چيزي در ارتباط با استبداد دو حزبي و کنترل اليگارشي وار و شرکتي واشنگتن تغيير کند؟ اگر آنها مي انديشند که دارند چيزي را تغيير مي دهند، هر سال که از پشت سال ديگر مي گذرد، آنها در يک عالم خيال زندگي مي کنند و بين يک عالم خيالي، که حداقل سي سال عمر دارد و اين پيشنهاد، به نظر من وقوع اين يکي احتمال بيشتري دارد ».
جرقه انقلاب مردمي زماني زده مي شود که بافت در حال تماشاي پيامدهاي گردبار کاترينا از تلويزيون است. واکنش بافت خيالي نسبت به هرج و مرج و رنج انسان ها، ارسال چندين کاميون کمک به ساکنان محاصره شده نيواورلئانز است. يک زن سالخورده با او که در حال تحويل کمک هاي امدادي است روبه رو مي شود، دستش را مي چسبد و به او مي گويد :«فقط سوپر ثروتمندان هستند که مي توانند ما را نجات دهند !» اين فراخوان براي کمک، ذهن بافت را در سراسر راه برگشتن به خانه اش در اوهاما مشغول مي کند. او تصميم مي گيرد که يک گرد هم آيي از ثروتمندان يا دست کم ثروتمندان با وجدان را در ژانويه سال 2006 در مائويي براي باز پس گيري آمريکا ترتيب دهد.
فانتزي شتافتن اغنيا براي کمک به آمريکاييان عادي، از يأس عميق نادر نسبت به تنزل جنبش هاي توده اي دمکراتيک ما زاده شده است. فرود آمدن از بلندي ها به منظور نجات کشور از دست نوفئوداليسم شرکتي، کار فرشتگان است و اين همان چيزي است که سوپر ثروتمندان در اين کتاب به آن تبديل مي شوند.
نادر مي گويد :« فکر مي کنم چيزي اتفاق افتاده است: اين اتفاق، پنجاه ساعت نگريستن به صفحه تلويزيون هاست. -نسل جوان دست کم هفته اي پنجاه ساعت را جلوي اينترنت، تلويزيون و بازي هاي ويدئويي مي گذارنند - براساس مطالعه اي که در اکتبر انتشار يافت، دو تا پنج ساله ها در طول هفته سي و دو ساعت تلويزيون و دي وي دي تماشا مي کنند. دقت کنيد، دو تا پنج ساله ها! ما تمايلي به ارزش قائل شدن براي پيامدها نداريم. وقتي شما در واقعيت مجازي به سر مي بريد - اين واقعيت شباهتي به تماشاي يک باز آفريني که يک فدراليستي ندارد - در اين صورت چيز اتفاق مي افتد.آنها نمي دانند که يک ملاقات شهري چه جوري است. نمي دانند که عبارت دخالت مدني به چه معناست. »
او مي گويد :«نکته ديگر، استحکامات گسترده قدرت شرکتي است. شرکت ها جنبش کارگري را تضعيف کرده اند. دو حزب تحت نفوذ قدرت شرکتي در حال پيوستن به هم هستند.اين شرکت ها روند انتخاباتي را به بازي تبديل کرده اند. پول و سياست با زيرکي توزيع شده است. آنها وضعيت قانون گذاري را تغيير داده اند. آنها شروع به بستن درهاي دادگاه ها کرده اند. تمامي نيروهاي تعديل کننده اي که در اواخر قرون نوزدهم و اويل قرن بيستم براي مهار زدن به قدرت شرکتي بنا شده بودند، قدرت خود را از دست داده اند.»
در اين کتاب که داستان آن در سال 2006 مي گذرد، مشتي از مرتدان ثروتمند به طور پنهاني براي شش ماه با هم کار مي کنند.آنها منابع بديل قدرتي را همچون «اتاق بازرگاني مردم » براي سازمان دهي هزاران کسب و کار کوچک شکل مي دهند.آنها با خريد وقت از راديو و تلويزيون ها، امواج راديو تلويزيوني را با پيام هاي مردمي اشباع مي کنند و مجريان تاک شوهاي جناح راستي را که نام هايي چون بوش بيمبو و پاون ونيتي دارند و درگير مخاصماتي همراه با آبروريزي با هم هستند - مخاصماتي که موضوع اصلي تاک آشغال هاي راديو و تلويزيون است - از موضوع مورد نظر آنان منحرف مي کنند. مثلاً اين جنبش تغيير سرود ملي از «بيرق ستاره نشان » به «آمريکا زيباست »را هدف خود قرار مي دهد. مجريان تاک شوها نيز اين طعمه ها را قورت مي دهند.
اين جنبش صدها معلم مدرسه اي شهرها را به تعليم و تربيت دانش آموزان تشويق مي کند تا زماني که آنها به پرچم سوگند مي خورند، آن را با عبارت «آزادي و عدالت براي برخي » به جاي «براي همه » پايان دهند.
نادر مي خندد و مي گويد :«پاون ونيتي و بوش بيمبو بر سر اين قضيه تا چند هفته خل و چل مي شوند. حتي يک جلسه استماع کنگره نيز در اين باره تشکيل مي شود. من بسياري از تجارب خشمگين کننده ام را در اين کتاب آورده ام.تمام چيزهايي که واقعاً نمي توانيد انجام دهيد، چون پولي براي انجام آنها وجود ندارد. آيا مي توانيد حس آزادي را تصور کنيد؟ من حتي از يک پانوشت هم استفاده نکرده ام.ببينيد، در وجود تمامي ما خيال اتوپيا وجود دارد، در ميان تمام ما کساني هستند که براي بهبود بخشيدن جامعه يا کشور خود يا جهان تقلا کرده ايم و زماني که در اين کار موفق نشده ايم، آگاهانه يا ناخودآگاهانه مي گوييم " اگر فقط اين را داشتم " يا " اگر فقط آن را داشتم. " اگر ما به تخيلاتمان ميدان ندهيم، نمي توانيم امکانات را به تصور کشيم ».
هيچ ديدگاه ترقي خواهانه اي نسبت به بهشت، بدون از بين بردن «وال مارت » (که بسياري از صفحات کتاب را اشغال کرده است )و نيز بدون انجام اصلاحات در قوانين انتخاباتي کامل نخواهد شد.
نادر مي گويد :«يکي از بخش هاي اين کتاب در اين باره است که چگونه آنها (کساني که در اين جنبش جديد شرکت دارند ) منطقه جناح راستي در جنوب غرب اوکلاهما را عليه رئيس «کميته مقررات مجلس » سازمان دهي مي کنند. من بخش عمده اي از خشمي را که نسبت به اين موضوع داريم نيز خالي کرده ام. اين موضوع که چگونه افراد محافظه کار کم کم به سمت اين جنبش جذب شده اند و درباره چه مسائلي فکر مي کنند، گفت و گوهاي بسياري وجود دارد. همان طور که گفتم، آنها هيچ کس را قلم نمي گيرند. اين راهي است براي نشان دادن اين که زماني که شما از نردبان انتزاع به سمت زندگي روزمره مردم پايين مي رويد، به اصطلاح برچسب هاي محافظه کار و ليبرال، فراموش نشدني مي شوند.يک کارگر محافظه کار در وال مارت که خواهان يک دستمزد کافي براي گذران زندگي خود است، نمي گويد " مي خواهم که ساعتي هفت دلار و پنجاه سنت به من پرداخت شود، چون اين موضوع به بقاي وال مارت کمک مي کند." زماني که تويوتا اتومبيل هايش را به اين دليل که سوپاپ آنها مشکل داشت از بازار باز پس مي گيرد، آيا اگر شما يک ليبرال يا جمهوري خواه باشيد، واکنشتان نسبت به اين قضيه فرق خواهد کرد؟
آيا مي گوييد، "من هنوز خواهان آزادي رفتن به بزرگراه هستم؟" مباحثات در تلويزيون ها و راديوها درباره کشمکش هايي انتزاعي و ايدئولوژيک است. اين مباحثات عملاً بي روح و ناخوشايند هستند. من مي خواستم نشام بدهم، اگر شما اين مباحثات را براي ضميمه کردن آنها در درون سيستم ارزشي و ايجاد حس عادلانه بودن بازي به درون زندگي روزمره مردم بياوريد، چه اتفاقي مي افتد.اگر من اين کتاب را به صورت غير داستاني مي نوشتم، هيچ کس حرف هايم را باور نمي کرد. بايد اين را به صورت داستاني مي نوشتم. به اين ترتيب است که فضاي جولان براي تخيلات شما فراهم مي آيد ».
نادر مي گويد :«من در دانشکده حقوق پرينستون و هاروارد تحصيل کرده ام، اما هيچ گاه درباره منافع مشترکي که مردم دارا هستند صحبت نکرده ايم.يک سوم اراضي دولت آمريکا به علاوه اراضي ساحلي به مردم تعلق دارد. ما مالک آنها هستيم.اما صنايع نفت، گاز، اورانيوم و طلا و نقره آنها را کنترل مي کنند.آنها منابع ما را در ازاي هيچ يا پنج دلار در هر آکر مي برند. يک شرکت اکتشاف طلاي کانادايي در طول يک دهه گذشته در اراضي دولتي نودا، معادل نه ميليارد دلار از طلاهاي ما را کشف کرده است.آنها بر اساس قانون معدن کاري سال 1872، مالکيت اين اراضي را در ازاي پرداخت سي هزار دلار به دست آورده اند.وزارت کشور اين اراضي را در ازاي پنج دلار براي هر آکر فروخته است. ما بوده ايم که به شرکت ها حتي در دانشگاه هاي ايوي ليگ، پروبال داده ايم، دولت مالک خطوط هوايي است، در کنار تريليون ها دلاري که صرف تحقيق و توسعه دولتي مي شود، در کنار پول هاي بازنشستگي که شرکت ها بر آنها کنترل دارند، شرکت ها تا جايي که آن را در کنترل خود دارند، اهميتي نمي دهند که چه کسي مالک چه چيزي است. تمام اين پولي که وال استريت با آن کار مي کند را در نظر بگيريد، آنها مالک بخش بيشتري از اين پول ها نيستند. بنابراين کاري که آنها (جنبش جديد ) در اين کتاب انجام مي دهند، آموزش مردم است.آنها صدها نفر را دو سه ساعت قبل از شروع اخبار عصرگاهي و شبانگاهي دور ساختمان هاي ايستگاه هاي تلويزيوني گرد مي آورند، با پلاکاردهايي در دست که روي آنها نوشته شده است «اجاره بپردازيد » چرا که ايستگاه هاي تلويزيوني از امواج ما به رايگان استفاده مي کنند و اين را از زمان اختراع راديو انجام داده اند. ما زمين دار هستيم.آنها مستاجر هستند، اما آنها هستند که تصميم مي گيرند چه کسي چه بگويد و چه کسي در راديو و تلويزيون چه نگويد.آنها براي «کميسيون ارتباطات فدرال » اجاره اي نمي پردازند ».
نادر مي پرسد :« اگر تدوين کنندگان قانون اساسي امروز زنده بودند، درباره وضعيت امروز کشور ما چه مي گفتند؟ بي ترديد مي گفتند که بخش هاي مهمي از قانون اساسي به کلماتي مرده تبديل شده اند يا ناديده گرفته شده اند.به مواد مربوط به حمايت برابر از شرکت ها به عنوان موجوديت هايي مستقل و انسان هاي واقعي نگاه کنيد. چيزي که تدوين کنندگان هرگز انتظار آن را نداشتند اين بود که يک قوه از دولت -قضاييه، مجريه يا مقننه - به خواست خود، قدرتش را به قوه ديگر تفويض کند. آنها انتظار نداشتند که کنگره قدرت خود را به قوه مجريه تفويض کند. و اين اوضاع وخيم تر و وخيم تر نيز مي شود».
نادر مي گويد :« فرض بر اين است که تخصيص قدرت از مجلس نمايندگان شروع مي شود. چه کسي چه کسي را دست مي اندازد؟ تخصيص قدرت از « دفتر مديريت و بودجه » آغاز مي شود. هيچ آمريکايي نمي تواند اين تخلف را در يک دادگاه قانوني به چالش بگيرد، چرا که آنها هيچ صلاحيتي براي تحت پيگرد قرار دادن دولت ندارند. در نتيجه دعوي کنار گذاشته خواهد شد. اعضاي کنگره صلاحيتي براي تحت پيگرد قرار دادن اين تخلف از قانون اساسي را ندارند. تنها کسي که شايد صلاحيت تحت پيگرد قرار دادن را داشته باشد، دادستان کل است و دادستان کل هم قصد ندارد رئيس جمهور را تحت پيگرد قرار دهد. پس، اين وضعيت، وضعيتي جدي است. ما شاهد نابودي بالفعل تفکيک قوا هستيم. مديسون و ديگران نمي خواهند که کسي جز کنگره در اين کار تأمل کند و کشور ما را به جنگ بکشاند.آنها در اين باره سرسخت و انعطاف ناپذير بودند، بعد از نطق يکم دسامبر اوباما، مسئولين «نيويورک تايمز » پاراگراف کوچکي را چاپ کردند که مي گفت، پرزيدنت اوباما اگر بتواند با يک دولت ضعيف و غير کارآمد در پاکستان کار کند، جنگ در اين کشور را گسترش خواهد داد .چه کسي اختيار انجام اين کار را به او داده است؟ آيا بايد شاهد اين باشيم که او يک سال به آکادمي نيروي هوايي برود تا درباره جنگ پاکستان سخن بگويد؟ما به عنوان مردم پذيرفته ايم که رئيس جمهور مي تواند با هر تعداد نيرو، در هر زماني و بر اساس هر مستمسکي، به هر نقطه جهان برود. و السلام !»
نادر مي گويد: «تعداد زيادي افراد خوب در اين کشور وجود دارند که ممکن است با برخي چيزها موافق نباشند، اما با چيزهاي بسياري موافق هستند که رسانه هاي جمعي هيچ گاه روي آنها تأکيد نمي کنند.آنها خودشان را قانع کرده اند که قدرتي ندارند، چرا خبري از آنها نيست؟ اين موضوع هيچ تفاوتي ايجاد نمي کند. مي گويند، من خيلي سرم شلوغ است. شلوغ براي انجام چه کاري؟خب بايد بچه ها را به تمرين فوتبال ببرم. نيمي از دمکراسي نمايشي است. اين تضعيف روحيه است. چگونه اين سوپر ثروتمندان انگيزه اقدام را در خود پس مي زنند؟ چگونه آنها مي توانند يک جمعيت بي روحيه و بي قدرت را به وادي عمل بکشانند؟ اين چيزي است که ما و فرزندانمان را در خود فشرده است. کودکان خيال پردازترين انسان ها هستند، اما آنها تخيل کودکان را با آزمون هاي استاندارد شده و يادگيري طوطي وار غيره و غيره از آنها گرفته اند.ما بايد مباحثات مربوط به زندگي واقعي را مثل اين مباحثات جالب توجه کنيم تا دوباره اتفاق بيفتند ».
منبع :www. Truthdig.com
منبع:نشريه سياحت غرب شماره 79
/ن
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}